همسایه بغلی خونم یه خانم 58 ساله است که هر ازگاهی میاد پیشم
10 سالی میشه اینجارو خریدن اومدن و با مادر اینا رابطه دوستی داشتن
پرسید چیزی خوردی منم خودم زدم به اون راه گفتم نه
گفت بهار داره شام درست می کنه شب مهمون داریم تو هم بیا پسرم
گفتم نه ممنون و یه خورده کاربار دارم که دیه گفتش پس چیزی درست نکن
شام میفرستم برات
خیر و خوشیه که از زمین و اسمون میباره برا من . دسپخت بهارو دوست دارم
چند بار خوردمش منظورم دسپختشه .بهش گفتم هوس کیک کردم
گفت فردا برات درست می کنم ..البته یه خورده حواس پرته اگه یادش نره
دوشمم گرفتم و منتظرم شامم بیاد
چرا میای وبلاگم؟...برچسب : نویسنده : walevorstboy بازدید : 213