460

ساخت وبلاگ

تهران سه روز و شبه که داره بارون میاد .. شاید یه ساعتی وسطاش بند بیاد ولی دوباره میباره ..دیشب به

قدری بارون شدید شده بود همش فوبیای سیل گرفته بودم :D حس می کردم تا من خوابم ببره سیل میاد

فکر کنم بخاطر همینم دو ساعتی سر همین قضیه خوابم نبرد :| از هر کی میپرسم می گن شبا تا 3 و 4

بیداریم روزام تا 1 یا 2 خواب :| حالا منم تا 3 اینا بیدارم ولی روزا از 8 بیدار :| همون عادت سرکار رفتنه هنوز

باهامه :| فقط فرقش اینه با یه ساعت تاخیر زور می کنم چشام باز کنم :D این چند وقته عاشقا هم از هم

دور افتادن واسشون این دوری خیلی سخت شده :| هر روز یکی از زیدای دوستام زنگ میزنه و قسم و اینا

که فلانی با کس دیگه که دوست نشده :D خیلی ریلکسترینشون مهدیس که چند بار زنگ زده و بابت متی

نگرانه :| حالا به روش نمیاره ولی مشخصه دلش شور میزنه .. به بهونه های تنهایی من می گه متی رو

بگو بیاد پیشت تنها نباشی :D من که می دونم می خواد خیالش راحت باشه پیش منه .. یه کلیپ

می دیدم بعد این اوضاع که بریم بیرون هممون پیر شدیم و سنی ازمون رفته :)) بهش می گم عکسایی

که از متی داری رو خوب نگه دار بعدا یادت نره جوونیاش چی بود :D فکر کنم خیلی سختشونه ..

البته شاید بیشتر قدر همو بدونن .. مخصوصا اونا که تازه نامزد کردن .. یا بعد مدتها بهم رسیدن ..

منم که اینجا شماهارو دارم :D الا اینا هم این مدلی سرایت کرده که چند روز یهو غیب میشم :|

چرا میای وبلاگم؟...
ما را در سایت چرا میای وبلاگم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : walevorstboy بازدید : 130 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 0:46