517

ساخت وبلاگ

تو ادامه مطلب به عکس لو رفته از من و همسرام دقت کنین :| هنوز تو کف اون ذهن خلاق بچه ی

همکارم هستم که منو دو زنه تصور کرده :D رو چه حسابی :| هر چی هم ازش پرسیدم چرا دو تا زن کشیدی؟؟

می گه اخه دو تا زن بهت می دن :| بعد جالبیش هم اینه یکیش تپل و قد کوتاهه یکیش قد بلندو لاغر :D

خواسته دلم نمونه از همه رقمی داشته باشم ...این وسط هم جذب قیافه خودم شدم که بدجنسیه :D

خیلی هم خوشحالم... عدالت رو هم حفظ کردم وسط دو تا زنام وایستادم که دل هیچکدوم نگیره :D

فکر کنم زنام هم عملی نیستن از عکس که اینطور معلومه هر دو تاشون زشت اورجینالن :)) ولی خوش

اخلاقن مشخصه... هم خنده رو لبشونه هم این که باهمدیگه کنار اومدن و رفیقن ...

اها ست هم کردن باهم :)) اینو الان به عکس نگاه کردم متوجه شدم ...جاااان :D شلوارم چه خوشرنگه

فقط قضیه اون دو تا پسری که بالا کشیده رو نمی دونم :| فرض می کنیم داداشای زنامن :|

خودشم نمی دونست کین ...امروز یکی از همکارا پسر 5 سالشو آورده بود شرکت ... مهدشون تموم

شده بود و خانومشم شاغله ...دیگه پسرشو با خودش اورده بود...فکر کنم چند روزی با خودش بیاره تا

براش پرستار پیدا کنن...پسرشون تلفیقی از پدر و مادرشه ...قیافش کپی مامانشه اخلاقش کپی باباش

از این پسرای تپلی که کلی لپ دارن :D شانس اورده بود سر انگشتام زخمن و الا عین انبردست لپاشو

فشار می دادم و میکندم :D از بوس هم بدش میاد ...ولی من چند بار غافلگیرش کردم و بوسش کردم

و با تعجب نگاه می کرد و چیزی نمی گفت ...اولش یه کم ساکت نشست و اینور اونور نگاه کرد ...

بعد کارتوناشو تو تبلتش دید و بعد دیگه حوصلش سر رفت ...هی میومد سوال می کرد ...

تبلتشو داد گفت این برنامه رو برام نصب کن ... واسش نصب کردم و رفت بازی کنه که یهو دیدم با قیافه

جدی اومد گفت اون برنامه که نصب کردی همه برنامه هامو حذف کرد :| باباش گفت جونش به اون

برنامه هاش وصله :| حالا تا بره عاصیت می کنه :D یه نگاه کردم دیدم اره برنامه هاش نیس :|

خلاصه خودم هم ناراحت شدم یهو دیدم گفت درست نکردی؟؟ گفتم نه صبر کن ببینم ...برگشت به

باباش گفت برنامه هامو حذف کرد بلدم نیست بیاردشون :| تبلتو گرفت یه دیقه بعد دیدم گفت اوردمشون

دیدم اره برنامه هاش برگشت :| غش غش می خنده می گه الکی گفتم فرستاده بودمشون تو پوشه

مخفیم :|| بچه هم انقدر پدرصلواتی :)) اصلا  قیافش نشون نمی داد شوخی می کنه کاملا جدی بود :|

باباشم همینه ...شوخی و جدیش معلوم نیس ...می گه با همین ویژگی منحصر به فردی که دارم کلی

سر خانومم شیره می مالم :D وقتایی که لازمه جدی بشم راحت جدی میشم :| خانومم حساب

می بره و بیخیال میشه ...

خلاصه دیدیم یه الف بچه مارو گذاشته سرکار گفتم واسه عمو یه نقاشی بکش ببرم خونه :D

فکر کردم تا ظهر فرستادمش دنبال نخود سیاه :| یه ربع نشد اینو کشید اورد داد :|

حالا جدا از اینا دو زنه ی  کی بودم من :D  عکس ادامه مطلبه ...

چرا میای وبلاگم؟...
ما را در سایت چرا میای وبلاگم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : walevorstboy بازدید : 128 تاريخ : چهارشنبه 15 خرداد 1398 ساعت: 19:44